**داستان جیب خالی وپزعالی**
یک روزمردئ که داشت مئ رفت دیدکه گربه دارددمه ای رامیخورد سریع کفش خودرا زد به گربه ، گربه دمه را ول کرد و مرد دمه رابرداشت وهروقت به میهمانئ میرفت دمه را بر میدا شت وسیبل هائ خودش را چرب مئ کرد ولئ درخانه اش هیچ چیز پیدا نمیشد ومیگفت من همیشه مرغ میخورم
ویک روز که در مجلس حرف میز د پسرش آمد و گفت بابا آن دمه ای که سبیل هایت راچرب میکردی را گربه برد و پدر رسوا شد
پس نتیجه میگیریم که فرد دروغگو هر وقت باشد دروغش اشکار و در بین مردم رسوا میشود.